پاسخ به نامه هوشنگ امیر احمدی؛ ﻧﺎﻣﮫ ﺑﮫ آﯾت ﷲ ھﺎ و ﺳرداران
به قلم دکتر اباذر اسماعیلی میدانی پژوهشگر مقیم آمریکا
هفدهم مرداد ماه ۱۳۹۷
***
بسمه تعالی
جناب هوشنگ امیر احمدی،
حضرتعالی هر از چند گاهی قلم بدست شده راهکارهایی را که به زعم خود نجات بخش کشورمان ایران هستند تحریر می نمایید. که اینجانب هیچکدام را شایسته خواندن و پاسخ نمی دانستم. اما چون اخیرا با نوشتن دو نامه مستقل؛ تحت عنوانِ ﻧﺎﻣﮫ ﺑﮫ آﯾت ﷲ ھﺎ و ﺳرداران؛ شخص آیت الله خامنه ای رهبری نظام و سرداران سپاه را مورد خطاب قرار داده اید، لذا بر خود وظیفه شرعی و ملی دانستم تا پاسخ شما را داده و در اختیار اهل فکر، مسئولین و افکار عمومی ملت بزرگ ایران اسلامی قرار دهم، باشد که از کتابت فی مابین، راهکاری معقول و منطقی، استخراج و استفاده شود.
البته قبل از ورود به پاسخ؛ لازم به ذکر است که اینجانب علاو براینکه هیچگونه وابستگی به جمهوری اسلامی ندارم، بلکه با چندین دوره رد صلاحیت برای مجلس، به اتهام عدم اعتقاد به ولایت فقیهی که خود ایمان و اعتقاد دارم؛ بیست سال است که مدام المردود شورای محترم نگهبان هستم. لذا بدیهی است که پاسخ اینجانب به حضرتعالی بدون هرگونه جانبداری سیاسی بوده و صرفا در جهت صواب و صلاح ملت و مملکت می باشد.
جناب هوشنگ امیر احمدی،
اولا: حضرتعالی خود را نظریه پرداز و استاد توسعه اقتصادی معرفی کرده اید که میمون و مبارک است، چرا که در حال حاضر، مشکل عمده کشور ما اقتصاد است. اما متاسفانه، آنچه که شما به آن نپرداخته اید و راهکار نداده اید موضوع اقتصاد است؛ برعکس (باغرض یا بی غرض) تمام نظرات و راهکارهای شما، سیاسی، آن هم از جنس سرنگونی نظام می باشد، جایی که شما از رهبر جمهوری اسلامی می خواهید که "ﺑﺎ ﭘﺎﯾﺎن دادن ﺑﮫ ﺣﮑوﻣت ﻣذھﺑﯽ ﺧودش، ﮐﺷور را از ﺳﻘوط ﺑﮫ ﭘرﺗﮕﺎه، ﻧﺟﺎت دھد". و یا از سرداران سپاه پاسداران میخواهید که "بنام ایرانیت؛ ﺳﭘﺎه ﺟﺎوﯾدان ھﺧﺎﻣﻧﺷﯽ بودن را بر سپاه نظام اسلامی بودن ترجیح دهند"؛ و این ترجیح را برای سرداران سپاه پاسداران، "ورود ﻣﻘدراﻧﮫ ﺑﮭﻣراه ﻣردم، و ﺧروج ﻋزﺗﻣﻧداﻧﮫ از نظام" خوانده اید. و حتی جسارت کرده "ﻣﺻﻠﺣت اﯾران و اﺳﻼم را نیز، ﻓﻘط در ھﻣﯾن ﺗﻐﯾﯾر دانسته اید و ﺑس". یعنی جنابعالی با زبان به اصطلاح علمی؛ همان درخواستهایی را کرده اید که چهل سال است ضد انقلابیون داخل و خارج کرده و میکنند.
جناب هوشنگ امیر احمدی؛
درست است که ما ایرانی ها عادت داریم، دانسته و ندانسته در همه موارد اظهار نظر بکنیم. اما شما که چهل سال است ساکن آمریکا هستید، و خوب میدانید که در فرهنگ آمریکا اظهارنظر درغیر رشته تخصصی؛ بخصوص درعالم آکادمیک علمی، دین و سیاست، نه تنها موجه نبوده و معتبر نیست بلکه (ایم پولایتلی) بی ادبی نیز تلقی میشود. لقمان حکیم را گفتند: ادب را از کی آموختی، گفت از بی ادبان. آیا شما بهتر نبود که حداقل در این مورد از بی ادبان، ادب یاد می گرفتید و در حوزه تخصصی خود یعنی توسعه اقتصاد، نظریه پردازی می کردید، ولاغیر؟
ثانیا: حضرتعالی خواستار"ﺗﻐﯾﯾرات ﺳﺎﺧﺗﺎری؛ اﻧﺗﺧﺎﺑﺎت آزاد ﺑدون ﺷورای ﻧﮕﮭﺑﺎن؛ ﭘﺎک ﺳﺎزی ﻗوه ﻣﻘﻧﻧﮫ؛ ﺑﺎزﻧوﯾﺳﯽ ﻗﺎﻧون اﺳﺎﺳﯽ" را خواستار شده اید. و همه اینها را تنها راه خروج از"به زعم خود بحران و یا بن بست" دانسته اید.
جناب هوشنگ امیر احمدی؛
اگر شما اندک سواد تاریخ معاصر میداشتید، می فهمیدید که نسخه درمانی شما در صد سال اخیر؛ نه تنها درمانی برای نظامهای سیاسی کشورها نبوده بلکه سم زهرآگین و مهلکی بوده که با اعمال آن، راهی جزء فروپاشی، سرنگونی و یا شکست نداشته اند. جهت تنویر افکار شما و خوانندگان محترم به پنج نمونه ذیلا اشاره می کنم:
یک: صد سال پیش امپراطوری قدرتمند تورکان عثمانی، نسخه درمانی شما را تحت عنوان مشروطه خواهی با حزب سازی"اتحاد و ترقی" در استانبول به اجراء در آوردند، که منجر به فروپاشی آن امپراطوری قدرتمند شد.
دو: دوران آخر قارجاریه، نسخه درمانی شما، تحت عنوان مشروطه خواهی در ایران طرح شد، و با سستی قاجاریه منجر به انقلاب مشروطه گردید. نتیجه: تهران سقوط کرده بدست یپرم خان ارمنی می افتد، شیخ بزرگ اسلام فضل الله نوری به دار آویخته میشود؛ و نهایتا با سقوط قاجاریه، رضا پالانی میرپنج، اسطبل بان و طویله دار سفارت انگلستان، به نوکری انگلستان در ایران منصوب می شود، که ما، به قهر سیاه تاریخ، وی را به اصطلاح پادشاه ایران می خواندیم.
سه: رژیم طاغوتی محمد رضا پهلوی، با نسخه درمانی دوست دیرین خود جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا، که نسخه مترداف نسخه شما بود، تحت عنوان فضای باز سیاسی، دست به تغییرات (هر چند فرمایشی) زدند، که نه تنها منجر به سرنگونی خود، حتی منجر به فروپاشی نظام شاهنشاهی نیز شد. البته شکرالله تعالی.
چهار: درهمین چند دهه اخیر، نسخه درمانی شما را میخائیل گورباچف آخرین رهبر شوروی، تحت عنوان دکترین دوگانه پرسترویکا و گلاسنوست، اجراء کردند که منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد.
پنج: درحال حاضر نیز، فقط در روابط خارجی؛ نسخه درمانی شما را؛ کاروان به اصطلاح دیپلماسی دولت جناب حسن روحانی تحت عنوان برجام اجراء کرده و می کنند که نه تنها تحریم ها و تهدیدهای نظامی را رفع و یا حداقل کم نکرده، بلکه برعکس منجر به اعمال بزرگ ترین تحریم ها و تهدیدها بر علیه ایران شده است.
جناب هوشنگ امیر احمدی؛
برعکس پنج مورد بالا، جمهوری چین با سیستم تک حزبی، انگلستان با سیستم پادشاهی، روسیه جدید با سیستم جمهوری و حتی کشور کوچک کوبا در آمریکای جنوبی، چهار نمونه بارزی هستند که همگی با تکیه بر هژمونی ثبات رهبری، نه تنها نسخه درمانی شما را عمل نکرده اند حتی خلاف آنرا عمل کرده و می کنند، اما نه تنها فرو نپاشیده اند بلکه هر روز قدرتمندتر نیز شده و میشوند، که توسعه اقتصادی، صنعتی و نظامی چین، انگلستان و روسیه در صدر دنیا بوده و قابل تحسین هستند.
ثالثا: حضرتعالی و امثالهم، در نسخه نویسی خود دو اصالت مهم و سرنوشت ساز را که میرود مقدرات جهان آینده را با نظم نوین اسلامی خود تغییر داده و تمدن سازی کند، درک نمی کنید و نخواهید کرد و آن دو اصالت مهمه عبارتند از:
الف: اصالت ذاتی انقلاب اسلامی ایران است که قابل قیاس با هیچ نظام سیاسی جهان قدیم و جدید در دنیا نمی باشد.
ب: اصالت وجودی امت جهانی اسلام و بیداری اسلامی است که با ارزشهای الهی خود، قابل درک و فهم اغیار نیست.
نتیجتا؛ چون نسخه درمانی جنابعالی، علاوه بر مردودیت تاریخی و سیاسی؛ فاقد بصیرت در این دو معانی مهمه اسلامی نیز هست، لذا بی ارزش بوده و وجاهت درمانی برای ایران اسلامی و دیگر بلاد اسلامی را نداشته و نخواهد داشت. و اما جمهوری اسلامی زنده است و زنده تر و مقتدرتر هم خواهد شد، چون که نسخه درمانی آن، ایمان مردم، تفکرانقلابی و ثبات رهبری در ولایت و امامت می باشد، که درک آن برای امثال شما اغیاران سخت است.
وَالسَّلَامُ عَلَىٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَىٰ
اباذر اسماعیلی میدانی، پژوهشگر مقیم آمریکا
هفدهم مرداد ماه ۱۳۹۷
نامه سرگشاده، به مسئولین نظام درباب موضوع دوتابعیتی ها
به قلم دکتر اباذر اسماعیلی میدانی
پژوهشگر مقیم آمریکا
چهارشنبه دوم خرداد ۱۳۹۷
***
بسم الله الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری
اینجانب چهارده سال است که خارج نشین هستم، نه وابستگی به دولت ایران دارم؛ نه دوتابعیتی هستم، و نه علاقمند به دریافت تابعیت کشور دیگری هستم، کماکان در تابعیت ایران بوده و تابعیت آن را به خود عزت و افتخار میدانم. اما نظر به اینکه درطرح موضوع دوتابعیتی ها درمجلس، دست فتنه منافقین را می بینم؛ لذا برحسب وظیفه شرعی و ملی خود لازم دیدم مراتب ذیل را به استحضار ملت شریف ایران، مسئولین و دلسوزان ملت، مملکت و نظام اسلامی برسانم، باشد که قابل تعمق و تفکر گردد.
اولا: باید توجه داشت که بر حسب آمار خود دولت ایران؛ ایرانیان مقیم خارج، هفت درصد از کل جمعیت کشور، و رقمی قریب به شش میلیون نفر می باشند که با ضریب استاندارد زاد وولد، این رقم در چند سال آینده به ده میلیون نفر و بیشتر خواهد رسید، که این جمعیت به تنهایی یعنی یک کشور کوچک. و باز برحسب گزارش خود دولت ایران، توان اقتصادی و سهم گردش مالی ایرانیان خارج از کشور تا چهار هزار میلیارد دلار است که نشان از جایگاه و ظرفیت بالای اقتصادی دارد.
ثانیا: نسل اول ایرانیان مقیم خارج که به سبب تعارضات با انقلاب اسلامی، کشور را ترک کرده و در موضع ضدیت و یا مخالفت با جمهوری اسلامی فعالیت می کردند و یا می کنند، بعد از چهل سال، در اثر کهولت سن در حال خنثی شدن هستند. و نسل جدید که میرود اکثریت قریب به کل ایرانیان مقیم خارج را شامل شود، نه زمان قبل انقلاب و نه زمان ظهورانقلاب و نه حتی زمان جنگ را، ندیده اند. و این نسل در فضای خارج نشینی، نه تنها تابع تفکرات پدرانشان نیستند بلکه نسلی هستند که به ضدیت پدرانشان با جمهوری اسلامی منتقد بوده و حتی عصیان گر بر مواضع پدرانشان هستند. و برخلاف بزرگنمایی ضد انقلاب، بویژه منافقین، این نسل از خارج نشینان؛ بدون هرگونه آلودگی سیاسی، ایرانی بودن را فارغ از توجه به سیستم حکومتی آن، هویت خود دانسته و خود را متعلق به دولت؛ ملت و کشوری میداند که نامش ایران است. و اکثرا هم، این نسل هستند که تقریبا در تمام مراکز مهم علمی، تحقیقاتی و تکنولوژی کشورهای خارجی حضور دارند و پتانسیل عظیمی هستند که خدمت به ایران را برای خود ارضاء روحی و معنوی دانسته به آن افتخار می کنند. کما اینکه، بدنبال فرصتی برای خدمت هستند. لذا این پتانسیل عظیم، نعمتی است بزرگ که خدای متعال برای پیشرفت جمهوری اسلامی تقدیم امت اسلامی نموده است. که امید است دولتمردان ایران با برنامه ریزی صحیح خود، این پتاسیل حاضر را مورد بهره برداری مفید برای ملت، کشور و نظام اسلامی قرار بدهند.
و اما فتنه کار دراینجاست که چون ضد انقلاب خارج نشین، بویژه منافقین، از جذب و سازماندهی نسل جدید خارج نشین، مایوس شده و خود را در زوال می بینند. لذا بدنبال تصویب قوانین سخت گیرانه و اشداء عمل، از طرف جمهوری اسلامی بر علیه ایرانیان مقیم خارج هستند تا بدینوسیله امید نسل جدید خارج نشین را نسبت به جمهوری اسلامی کوره کرده، و از "خلع نا امیدی" که برای این نسل بوجود خواهد آمد، استفاده نموده، درآینده بتوانند با جذب و سازماندهی این پتانسیل عظیم، نسل جدید خارج نشینان را ترغیب و تبدیل به مخالفین نظام اسلامی نمایند. و این فتنه بزرگی است که منافقین خوابش را می بینند. تا بدینوسیله به جان پیر فرتوته و مرده خود، خون جدید و جوان تزریق کرده و تجدید حیات نمایند.
و اما حق مسلم است که خائنین به دولت و ملت ایران، از هر جنسی و درهر لباسی که باشند، خارج نشین یا داخل نشین، باید بدون اغماض، مجازات به اشد شوند؛ اما تاسف که مرور در تعداد و موارد خیانت های مکشوفه در چهل سال عمر جمهوری اسلامی، حکایت از صدرنشین بودن خیانت های داخل نشینان نسبت به خارج نشینان دارد، بطوری که رقم خیانت خارج نشینان در قیاس با داخل نشینان دولتمرد، اعم از وزیر و وکیل، بسیار ناچیز است. حتی در سنگین ترین خیانت ها برای خارج نشینان که جاسوسی باشد، و یا اقدامات شرورانه منافقین باشد، و یا ترانسفر اختلاسی به خارج باشد و یا حتی اقدامات دولتهای متخاصم بویژه در داستان هسته ای و تحریمها باشد؛ اگر تعمق شود، همه نشان میدهند که: بدون چراغ سبز یک داخل نشین، امر از محالات است. به زبان ساده: هر توپ شلیکی برعلیه نظام اسلامی از هر طرف که باشد با گیرای داخلی است که شلیک میشود. بقول سنایی: چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا.
فلذا معلوم است که خائنین چراغ بدست، از داخل نشینان هستند نه از خارج نشینان. در نتیجه خائن چراغ بدست داخلی را مبرا کردن و درخارج بدنبال خائن بی چراغ گشتن، همانا بدنبال نخود سیاه گشتن و انحراف از اصل موضوع است که نتیجه ای جز تامین امنیت برای مقصران داخلی؛ ونهایتا خسران برای ملت و نظام اسلامی نخواهد داشت.
البته تاریخ چهل ساله نظام اسلامی موید آن است که خائنین به خون هزاران شهید خفته به حق, از هر جنس و رنگ و در هر لباس و مدل و در استتار هم که باشند؛ سرانجام گرفتارغضب الهی شده و سرنوشتی جز روسیاهی نداشته اند و نخواهند داشت. علی ایحال، امید است وجیزه این حقیر، مورد توجه و تفکر مسئولین محترم قرار بگیرد.
وَالسَّلَامُ عَلَىٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَىٰ
اباذر اسماعیلی میدانی، پژوهشگر مقیم آمریکا
چهارشنبه دوم خرداد ۱۳۹۷
پاسخی به مبلغان "تعبیر فروپاشی جمهوری اسلامی"
به قلم دکتر اباذر اسماعیلی میدانی
***
بسم الله الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
پاسخی به مبلغان "تعبیر فروپاشی جمهوری اسلامی"
نظر به اینکه برخی جریانات به اصطلاح سیاسی داخل و خارج، با فضا سازی کاذب خود، هر از چند گاهی متحدانه طبل هشدار فروپاشی جمهوری اسلامی را به صدا در می آوردند؛ بر خود وظیفه شرعی و ملی دیدم که دیدگاهای خود را در چند نکته در باره این تعبیرغلط، تقدیم ملت بزرگ ایران اسلامی و افکار عمومی بنمایم:
نکته اول اینکه، باید توجه داشت که به لحاظ جریان شناسی، همگی این جریانات مدعی فروپاشی، یک ریشه پیچیده و مشترک دارند، اینها از نظر تاریخی اگر دقت شود، از همان ریشه اند که در صدر اسلام دعوت نامه پیامبر اسلام را پاره کردند. و روزی در قلعه الموت جمع شده، هم مکتب مقدس تشیع را بدنام کردند و هم هماهنگ با واتیکان و روم، به امپراطوری بزرگ ایرانی اسلامی سلجوقیان از پشت خنجر زدند. و همین جریان فکری بود که شبانه ریختند و قهرمان تاریخ ایران نادرشاه افشار را سر بریدند. و همین ها بودند که روزی دست بدست انگلستان، انقلاب مشروطه راه انداخته تهران را فتح و تحویل یپرم خان ارمنی داده و شیخ بزرگ اسلام فضل الله نوری را دار زدند. و سرانجام ، ایران را تحویل رضاخان میرپنج دادند. در دوران جمهوری اسلامی نیز، بازرگان، بنی صدر و منتطری را بوجود آورند. و همین ها بودند که در دامن صدام حسین، قلعه الموت دیگری دایر کردند. و باز از همین جنس و تفکر بودند که روزی با رنگ سازندگی، به لیبرالیزه کردن دولت پرداخته و باورهای انقلابی را خدشه دار کردند. و روز دیگر لباس اصلاحات پوشیده مدعی گفتگوی تمدنها شدند. و تداوم همین تفکر سرطانی بود که سرانجام همه لباس ها را کنار گذاشته مکتب به اصطلاح ایرانی را احیاء کرده شعار نه غزه نه لبنان به راه انداختند. و همین ها بودند که همچون پهلوی طاغوت، کوروش را منجی تاریخ بیان کردند، و درعین حال مدعی همنشنینی با امام زمان (عج) شدند، و اما بر امام و ولی زمان خود عصیان کردند. و الان هم همین جریان فکری است که برای احیای تفکر خود، اختلاس های ملیاردی از بیت المال مردم کرده و در داخل و خارج در یک جبهه مشترک با ضد انقلاب، آنها را هزینه تخریب تفکر اسلامی انقلابی می کنند. ( البته اختلاس ها کماکان از ناحیه همین جریان ادامه خواهد یافت) همه اینها از هر رنگی که باشند، روزی اصول گرای صاحب نظام و روزی دیگر اصلاح طلب داخل نظام باشند و یا روزی ضد انقلاب خارج نظام باشند همه و همه در خدمت یک هدف مشترک هستند.
نکته دوم: با توجه به پژوهش تاریخ سیاسی، هدف اصلی و درازمدت این جریان پیچیده، تخریب چهره اسلام و ناکارآمد نشان دادن آن برای اداره جوامع بشری است. تا بدینوسیله،
اولا: مانع ترویج اسلام در جهان شوند.
ثانیا: مانع تاسیس و یکپارچگی امت جهانی اسلام و تمدن بزرگ اسلامی شوند.
و اما هدف فرعی و کوتاه مدت آنها، تخریب تفکر انقلابی در جمهوری اسلامی و نا کارآمد نشان دادن آن برای اداره جامعه ایران است. تا بدینوسیله نسل جدید را نسبت به انقلاب و اسلام، باورکشی کرده بستر را برای سرنگونی نظام آماده کنند.
نکته سوم: از آنجایی که احیاء و حاکمیت این جریان فکری در ایران، در جهت منافع جدی جهان غرب می باشد، لذا مدام مورد حمایت جهان غرب بوده و کماکان هم خواهد بود.
نکته چهارم: اگر دقت شود واضح است که این جریان فکری، در طول چهل سال عمر نظام جمهوری اسلامی، با نفوذ در مراکز قدرت بویژه قوه مقننه و قوه مجریه با ایجاد فشارهای مختلف از قبیل ایجاد بحرانهای سیاسی، اجتماعی و مدنی که نمونه آن داستان بنی صدر؛ داستان مجلس ششم، داستان کوی دانشگاه؛ داستان فتنه؛ داستان اختلاس های ملیاردی؛ و اخیرا مشکلات اقتصادی، بدنبال فضا سازی سیاسی جهت باج گیری از مردم و نظام بوده و هستند و درآینده نیز خواهند بود. کما اینکه درهمه دولت های جمهوری اسلامی، به کرات شاهد این بحرانها و باج گیریها بوده ایم. و طرح اخیر تعبیر "فروپاشی" نیز جزو همین توطئه هاست.
اما سخن آخر اینکه: تاریخ انقلاب اسلامی نشان داده است که ایران اسلامی، با تکیه بر اراده الهی و ارزشهای والای اسلام و انقلاب، توانسته است بر همه این توطئه ها فائق آید و لذا این نیز خواهد گذشت. و جمهوری اسلامی نیز نه تنها در آستانه فروپاشی نیست بلکه قطعا درآستانه تاسیس تمدن نوین اسلامی و احیای مجدد تمدن مشرق زمین به رهبری خود است. ما در زبان تورکی یک ضرب المثلی داریم که می گوید: ائیت هورئر کاروان گئچر.
نتیجه اینکه:هاوهاو کردن سگها، تاثیری درعزم و اراده حرکت کاروان عظیم انقلاب اسلامی ندارد.
والسلام على من اتبع الهدى
اباذر اسماعیلی میدانی، پژوهشگر مقیم آمریکا
فروردین ماه ۱۳۹۷
نکاتی درباره انتخاب آیت الله خامنه ای به رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران
به قلم دکتر اباذر اسماعیلی میدانی پژوهشگر مقیم آمریکا - دیماه 1396
***
بسمه تعالی
این روزها با انتشار مجدد نوار ویدیوئی جلسه انتخاب آیت الله خامنه ای به رهبری جمهوری اسلامی در مجلس خبرگان رهبری وقت؛ هر دو طیف قلم بدستان مغرض و منصف را توامان به اظهار نظر وا داشته است؛ که اینجانب نیز به عنوان یک پژوهشگر؛ لازم میدانم یافته های تحلیلی خود را تقدیم افکار عمومی بنمایم
اولا: موضوع رهبری به سبک ولایت و امامت ؛ حکم قرآن و سنت الهی است که با امامت و ولایت پیامبر اسلام (ص) شروع و در ائمه معصومین (ع) تداوم؛ ودرعصرغیبت به «نیابت» مستدام است. که یا کاشف میشود و یا اجماع؛ و این موضوعی است که درتاریخ تشیع جایگاه حقوقی و فقهی داشته و موفق هم عمل کرده است؛ کما اینکه رمز بقاء تشیع هم از بدو امامت علی (ع) تا عصر حاضر نیز در این نکته مهم نهفته است. تفکر شیعه در طول تاریخ خود در باب رهبری به سبک امامت و ولایت هیچ خطایی نکرده است؛ و انتخاب آیت الله خامنه ای هم در این راستا بوده و کاملا منطبق برنصّ صریح ؛ و براصول و قواعد بوده است. و نظر به اظهارات موکد امام خمینی در سه نوبت متفاوت الشرایط به شایستگی ایشان برای رهبری؛ موضوعیت کشف؛ و با توجه به رای اکثریت علماء طراز اول تحت عنوان مجلس خبرگان، موضوعیت اجماع ؛ و در عین حال با توجه به انتخابی بودن اعضای مجلس خبرگان از طرف مردم؛ موضوعیت منتخب ملت؛ درخصوص رهبری آیت الله خامنه ای متحداً و بدون عیب و نقص محقق گردیده است. فلذا انتخاب آیت الله خامنه ای به رهبری و امامت و ولایت؛ امری مسلم بر یقین بوده و هیج جای شبهه ای درآن نیست
ثانیا: درآن مقطع تاریخی؛ با توجه به امتیازات منحصربفرد ذیل؛ آیت الله خامنه ای تنها «متعیّن واجب» برای رهبری نظام بودند و انتخاب غیر؛ نمی توانست متصور شود
امتیاز اول: اعلام نظر مکرر امام خمینی برای شایستگی ایشان به رهبری؛ و درعین حال نام نبردن از فرد یا افراد دیگری برای این مقام است. که درمکتب تشیع به لحاظ فقهی؛ نظر امام اول؛ از برای امامت و ولایت امام دوم؛ حجت بوده و لازم الاتباع برای مومنین است. و به لحاظ سیاسی نیز؛ نظر رهبر یک انقلاب؛ معمولا لازم الاتباع برای همه انقلابیونی است که خود را صاحبان انقلاب میدانند
امتیاز دوم: در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران؛ بعد از مقام رهبری، رئیس جمهورمقام اول کشوراست. و در آن مقطع تاریخی؛ آیت الله خامنه ای رئیس جمهور بوده و در فقدان رهبری مقام اول سیاسی کشور بودند
امتیاز سوم: آیت الله خامنه ای سیّد بوده و به سلاله پیامبر اسلام (ص) و ائمه معصومین (ع) منتسب هستند و در مکتب تشیع؛ حق امامت و ولایت؛ به طریق اولی از آن این سلاله پاک می باشد
امتیاز چهارم: اکثریت اعضای صاحب نظر مجلس خبرگان رهبری موافق موکّد بر رهبری ایشان بودند
نتیجتاً: با توجه موارد مذکور؛ مُتَیَقِن است که درآن مقطع تاریخی؛ آیت الله خامنه ای تنها «مُتَعیّن واجب» برای رهبری نظام بودند؛ فلذا هرگونه سناریور تراشی برای نقش دیگران در تعیین و انتخاب رهبری ایشان غیرمنطقی و مغرضانه بوده و سفسطه های باطل هستند
علی ایحال؛ تثبیت تحقیقی و تحلیلی اینجانب بر این است که: بعضی از دوستان آیت الله خامنه ای نه تنها نقشی سازنده در تعیین رهبری ایشان نداشته اند بلکه درقدم اول؛ در جستجوی کسب نظر امام خمینی برای رهبری خودشان بودند که در سایه صراحت نظر امام خمینی در شخص آیت الله خامنه ای؛ موفق نمی شوند؛ و در قدم دوم؛ در تلاش برای شورایی کردن رهبری بودند تا خود نیز سهمی در رهبری داشته باشند که باز هم موفق نمیشوند؛ و لاجرم به قدم سوم؛ که رهبری آیت الله خامنه ای بوده است؛ تسلیم شده و در کنار رهبری آیت الله خامنه ای می ایستند. البته که شرعاً و عقلاً نیز چاره ای جز این نداشتند
بدیهی است که: تاریخ امت اسلام و تشیع؛ به آیندگان شهادت خواهد داد که تشخیص امام خمینی و تصمیم علماء مجلس خبرگان در شایستگی آیت الله خامنه ای به رهبری نظام و امامت و ولایت امت اسلامی عین حق، و به صواب بوده است
والسلام علی من اتبع الهدی
اباذر اسماعیلی میدانی
دیماه 1396